Welcome to Englishweblog
- ۱ نظر
- ۱۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۱
Love is just like paint, with this difference that you can clear the paint but not love
عشق همچون نقاشیست با این تفاوت که نقاشی را می توان پاک کرد اما عشق را هرگز.
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
LOVE is like WAR
Easy to start......
Difficult to end......
Impossible to forget......
عشق مانند جنگ است
شروع آن آسانه
خاتمه دادن به آن مشکله
فراموش کردنش غیر ممکنه
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
Being in love is when she looks at you and says: I would like to be a cannibal.
عاشق بودن زمانیه که اون بهت نگاه میکنه و میگه : دلم میخواست آدم خور باشم
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
You are like the sunshine so warm,
you are like sugar, so sweet...
you are like you...
and that's the reason why I love you!
تو مثل درخشش خورشید گرمی
مثل شکر خیلی شیرینی
تو مثل خودت هستی
و بخاطر همینه که من دوست دارم!
♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠
بقیه مطالب در ادامه مطلب مشاهده کنید.
In the neme of Allah the Beneficent the Merciful
The phenomenal power of the human mind
I cdnuolt blveiee taht I cluod aulaclty uesdnatnrd waht I was rdanieg
The
phaonmneal pweor of the hmuan mnid! Aoccdrnig to a rscheearch at
Cmabrigde Uinervtisy, it deosn't mttaer in waht oredr the ltteers in a
wrod are, the olny iprmoatnt tihng is taht the frist and lsat ltteer be
in the rghit pclae. The rset can be a taotl mses and you can sitll raed
it wouthit a porbelm. Tihs is bcuseae the huamn mnid deos not raed ervey
lteter by istlef, but the wrod as a wlohe. Amzanig huh? Yaeh, and I
awlyas thought slpeling was ipmorantt.
NOTE: I read this somewhere and I just had to pass it around. I do not know the origins of the text.
دریافت فیلم به خودان برچسب نچسبانید
حجم: 12.3 مگابایت
دانلود فیلم هوشیاری برتر
حجم: 3.95 مگابایت
توضیحات: این فیلم انگلیسی در رابطه با هوشیاری برتر (نکاتی که اکثر مردم به آن توجه نمی کنند) را به زبان انگلیسی و زیر نویس فارسی برای شما فراهم نموده است.
دریافت فیلم ایمان به جای ترس
حجم: 8.97 مگابایت
توضیحات: این فیلم انگلیسی در رابطه ایمان به جای ترس قرار دهیم را به زبان انگلیسی و زیر نویس فارسی برای شما فراهم نموده است.
A farm boy accidentally overturned his wagonload of corn in the road. The farmer who lived nearby came to see what had happened. " hey boy " , he called out, " forget your trouble for a moment and come on in and have dinner with us. Then i will help you get the wagon up."
" that is very nice of you", the boy answered , "But i don't think Pa would like me to do it."
"Oh,
come on, son," the farmer insisted. "Well, okey," the boy finally
agreed. "But pa won't like it." After a hearty dinner , the boy thanked
his host. " I feel a lot better now , but i know pa is going to be
upset."
" I don't think so," said the neighbour . " By the way, Where is your pa?"
" He is under the wagon."
پسر
روستایی واگن پر از ذرت خود را در جاده سرنگون کرد. کشاورزی که در آن
نزدیکی زندگی می کرد ، آمده بود تا ببیند چه اتفاقی افتاده. او با صدای
بلند گفت : آهای پسر ، ناراحتی هایت را فراموش کن و به خانه ما بیا و شام
را با ما صرف کن. بعد من کمک می کنم که واگن را راست کنی.
پسر جواب داد: شما خیلی لطف دارید ، ولی فکر نمی کنم بابام بخواهد من این کار را بکنم.
کشاورز با اصرار گفت : آه بیا برویم پسرم.
بالاخره پسر موافقت کرد و گفت: بسیار خوب ، باشد ، ولی بابام دوست ندارد.
بعد از شام صمیمانه ، پسر از میزبانش تشکر کرد و گفت : حالا حالم خیلی بهتر شده ، اما می دانم بابام واقعا عصبانی خواهد شد.
همسایه گفت : من فکر نمی کنم ، راستی بابات کجاست؟
" او زیر واگن است."
Wonderful Night
“We
are going to have a wonderful time tonight, honey” said the young man
to his fiancée as he greeted her in the living-room of her parents’
home. “I have three tickets to the theater.” “But why do we need three
tickets?” asked the truly beautiful girl. “Simple,” said he “They are
for your mother, father, and brother.”
شب بی نظیر
مرد جوان در حالی که در اتاق نشیمن منزل نامزدش خوش آمد گویی می شد، به او گفت: «امشب اوقات خوش و بی نظیری خواهیم داشت، عزیزم. من سه بلیت برای تئاتر دارم.» دختر حقیقتا زیبارو پرسید: «اما چرا ما باید به سه عدد بلیت نیاز داشته باشیم؟» جوان پاسخ داد: «خیلی ساده است! بلیت ها برای مادر، پدر و برادرت هستند.»
Ticket Please
Three engineers and three accountants are traveling by train to a conference. At the station, the three accountants each buy tickets and watch as the three engineers buy only a single ticket. “How are three people going to travel on only one ticket?” asks an accountant. “Watch and you’ll see,” answers an engineer. They all board the train. The accountants take their respective seats but all Three engineers cram into a restroom and close the door behind them. Shortly after the train has departed, the conductor comes around collecting tickets. He knocks on the restroom door and says, “Ticket, please.” The door opens just a crack and a single arm emerges with a ticket in hand. The conductor takes it and moves on. The accountants see this and agree it is quite a clever idea. So after the conference, the accountants decide to copy the engineers on the return trip and save some money. When they get to the station, they buy a single ticket for the return trip. To their astonishment, the engineers buy no tickets at all. “How are you going to travel without a ticket?” says one perplexed accountant. “Watch and you’ll see,” answers an engineer. When they board the train the three accountants cram into a restroom and the three engineers cram into another one nearby. The train departs. Shortly afterward, one of the engineers leaves his restroom and walks over to the restroom where the accountants are hiding. He knocks on the door and says, “Ticket please.”
بلیط لطفا!!!
سه مهندس و سه حسابدار برای شرکت در یک کنفرانس با قطار به سفر می روند. در ایستگاه، حسابدارها می بینند که آن سه مهندس، فقط یک بلیت می خرند. یکی از حسابدارها می پرسد: «چگونه شما سه نفر می خواهید با یک بلیت مسافرت کنید؟» یکی از مهندس ها پاسخ می دهد: «ببین و تماشا کن!» همگی سوار قطار می شوند. حسابدارها در صندلی خودشان می نشینند، اما هر سه مهندس در یکی از دستشویی ها می چپند و درب را پشت سرشان می بندند. اندکی پس از حرکت قطار، رئیس قطار در حال جمع آوری بلیت ها پیدایش می شود. او درب دستشویی را می زند و می گوید: «بلیت، لطفا.» درب فقط اندکی باز می شود و یک دست که بلیت را نگاه داشته از شکاف در خارج می شود. رئیس قطار بلیت را می گیرد و می رود. حسابدارها این اتفاق را می بینند و قبول می کنند که ایده خیلی زیرکانه ای است. به همین خاطر بعد از کنفرانس، حسابدارها تصمیم می گیرند که در مسیر برگشت از کار مهندس ها تقلید کنند و پول خود را صرفه جویی نمایند. آن ها وقتی به ایستگاه می رسند، فقط یک بلیت برای مسیر بازگشت می خرند. اما در کمال تعجب می بینند که مهندس ها اصلا بلیتی نمی خرند. یکی از حسابدارهای بهت زده می گوید: «چگونه می خواهید بدون بلیت مسافرت کنید؟» یکی از مهندس ها پاسخ می دهد: «ببین و تماشا کن!» وقتی سوار قطار می شوند، سه حسابدار در یکی از دستشویی ها و سه مهندس در یکی دیگر از دستشویی های همان نزدیکی می چپند. قطار حرکت می کند. اندکی بعد یکی از مهندس ها از دستشویی خارج می شود و به سمت دستشویی ای که حسابدارها در آن پنهان شده بودند می رود. درب را می زند و می گوید: «بلیت لطفا.»
مادر و دختر
One summer day, when tourists were lining up to enter a stately house, an old gentleman whispered to the person behind him, “Take a look at the little fellow in front of me with the poodle cut and the blue jeans. Is it a boy or a girl!?” “It’s a girl,” came the angry answer. “I ought to know. She’s my daughter.” “Forgive me, sir!” apologized the old fellow. “I never dreamed you were her father.” “I’m not,” said the parent with blue jeans. “I’m her mother!”
یک روز تابستانی، وقتی جهانگردان برای وارد شدن به یک خانه با شکوه صف کشیده بودند، یک آقای مسن به آرامی به نفر پشت سر خود گفت: «یک نگاه به کودکی که جلوی من ایستاده و موهایش را مثل سگ های پشمالو آرایش کرده و شلوار جین آبی پوشیده بینداز. معلوم نیست که دختر است یا پسر؟!» شخص مقابل خشمگینانه جواب داد: «آن بچه دختر است. معلوم است که من باید این را بدانم که او دختر است! چون او دختر خود من است.» شخص مسن برای معذرت خواهی گفت: «لطفا مرا ببخشید آقای محترم! من حتی تصورش را هم نمی کردم که شما پدر آن بچه باشید.» شخص عصبانی که شلوار جین آبی هم پوشیده بود گفت: «نه نیستم! من مادر او هستم!»
If Ur World is spining Round & Round ...& Round ....
Your heart is beating fast.
Do U think its Love?
Na munna na its called high B/P.
اگه دنیا دور سرت چرخید و چرخید و چرخید.....
قلبت تندتند زد.
آیا فکر میکنی که عاشق شدی؟
نه نه ، فشار خونت بالاست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
What happened 2 Ur mobile?
I was trying 2 call you but i got this msg:
Welcome 2 jungle network , D monkey U r trying 2 call is on tree PLZ try later.
گوشیت چه بلایی سرش اومده؟
من میخوام بهت زنگ بزنم ولی همش این پیامو دریافت می کنم:
به شبکه جنگل خوش آمدید ، میمون مورد نظر بالای درخت می باشد لطفا بعدا شماره گیری فرمایید!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
First the engagement ring ,
Then the wedding ring ,
Then the suffering.
اول حلقه ی نامزدی ،
بعد حلقه ی ازدواج ،
بعدش مصیبت و گرفتاری.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
I m a killer . i kill peaple for money.
But you are my friend.
I KILL YOU FOR FREE.
من یه قاتلم ، مردمو به خاطر پول می کشم.
اما تو که دوستم هستی.
من تو رو مجانی می کشم.
دوستان بقیه مطالب را می توانید در ادامه مطلب مشاهده نمایید.
when he sees the trick of the fox triumph over the justice of the lion
شخص با اعتقاد در مورد عدالت دچار تردید می شود
وقتی که می بیند حقه روباه بر عدالت شیر پیروز شده است.
The millstone may break down
but the river continues its course to the sea
ممکن است سنگ آسیاب بشکند(یا آنرا بشکنند)
اما رود به سفر خویش به سوی دریا ادامه خواهد داد.
Among the people there are killers who have not yet
shed blood, and thieves who have stolen nothing.
در میان مردم هستند آدم کشانی که هنوز خونی نریخته اند
و دزدانی که هنوز چیزی ندزدیده اند.
به ادامه مطلب بروید
Deliver
me from he who does not tell the truth unless he stings; and from the
man of good conduct and bad intentions; and from him who acquires
self-esteem by finding fault in others
(پروردگارا) مرا از دست آن
کس رها کن که حقیقت را نمی گوید مگر برای آنکه نیشی بزند٬ و از دست آدمی که
کاری نیک می کند و نیتی بد در سر می پروراند٬ و از دست کسی که با عیب جویی
از دیگران عزت نفسی برای خود دست و پا می کند.
دوستان بقیه جملات را در ادامه مطلب مشاهده کنید.
اسم های قابل شمارش و غیر قابل شمارش چه هستند؟
اسم های قابل شمارش اسم هایی هستند که به اشیاء، مردم، مکان ها و امثال آنها اشاره دارند که می توان آتها را شمرد.
books, Italians, pictures, stations, men, etc.
یک اسم قابل شمارش هم می تواند مفرد باشد ( مانند: a friend, a house و غیره) و هم می تواند جمع باشد ( مانند: a few apples, lots of trees و غیره).
در مورد اسم های مفرد از افعال مفرد استفاده کنید.
There is a book on the table.
That student is excellent!
در مورد اسم های جمع از افعال جمع استفاده کنید.
There are some students in the
classroom.
Those houses are very big, aren't they?
اسم های غیر قابل شمارش چه هستند؟
اسم های غیر قابل شمارش اسم هایی هستند که به مواد، مفاهیم، اطلاعات و غیره اشاره می کنند و اسم هایی نیستند که بتوان آنها را شمرد. اسم های زیر همگی غیر قابل شمارش هستند.
information, water, understanding, wood, cheese, etc.
اسم های غیر قابل شمارش را همواره با افعال مفرد بکار برید.
There is some water in that pitcher.
That is the equipment we use for the project.
صفت ها با اسم های قابل شمارش و غیر قابل شمارش
قبل از اسم های قابل شمارشی که صفت هایی قبل از خود دارند a یا an قرار دهید.
Tom is a very intelligent young man.
I have a beautiful grey cat.
پیش از اسم های غیر قابل شمارشی که به همراه صفت می آیند، a یا an استفاده نکنید.
That is very useful information.
There is some cold beer in the fridge.
برخی اسم های غیر قابل شمارش در زبان انگلیسی در زبان های دیگر قابل شمارش هستند. این مسئله می تواند موجب سردرگمی شود. در اینجا به برخی از اسم های غیر قابل شمارشی که می توانند موجب بروز چنین اشکالاتی شوند اشاره شده است.
accommodation
advice
baggage
bread
equipment
furniture
garbage
information
knowledge
luggage
money
news
pasta
progress
research
travel
work
بطور مشخص اسم های غیر قابل شمارش (مخصوصاً) انواع مختلف غذا شکل هایی دارند که بیانگر مفاهیم جمع است. این ظرف ها یا معیارهای سنجش قابل شمارش هستند.
water - a glass of water
equipment - a piece of equipment
cheese - a slice of cheese
در اینجا برخی از این معیارهای سنجش و ظرف ها مورداشاره قرار گرفته اند.
accommodation - a place to stay
advice - a piece of advice
baggage - a piece of baggage
bread - a slice of bread, a loaf of bread
equipment - a piece of equipment
furniture - a piece of furniture
garbage - a piece of garbage
information - a piece of information
knowledge - a fact
luggage - a piece of luggage, a bag, a suitcase
money - a note, a coin
news - a piece of news
pasta - a plate of pasta, a serving of pasta
research - a piece of research, a research project
travel - a journey, a trip
work - a job, a position
در اینجا برخی از انواع غذای غیر قابل شمارش به همراه ظرف/ معیار سنجه آن بیان شده است.
liquids (water, beer, wine, etc.) - a glass, a
bottle, a jug of water, etc.
cheese - a slice, a chunk, a piece of cheese
meat - a piece, a slice, a pound of meat
butter - a bar of butter
ketchup, mayonnaise, mustard - a bottle of, a tube of
ketchup, etc.
دانستن تفاوت افعال متعدی transitive و لازم intransitive در زبان انگلیسی می تواند گامی مهم در یادگیری گرامر، نوشتن و صحبت کردن باشد.
افعال متعدی (transitive)
کلمه “متعدی” به نظر بسیار پیچیده است، اما در واقع شناسایی افعال متعدی
واقعا دشوار نیست. افعال متعدی بیان عمل و توسط یک شیء (چیز یا فرد است) که
عملی را از فعلی دریافت می کند.
نمونه هایی از افعال متعدی:
بیایید در نگاه اول نمونه هایی از افعال متعدی در جمات زیر را بررسی کنیم:
مثال:
Alex sent (transitive verb) a postcard (direct object) from Argentina.
She left (transitive verb) the keys (direct object) on the table.
الکس فرستاد(فعل متعدی) کارت پستالی را (مفعول مستقیم) از آرژانتین.
او کلید (فعل متعدی) را روی میز(مفعول مستقیم) گذاشت .
در هر یک از نمونه ها از این موضوع انجام یک عمل و یک مفعول است که عمل دریافت در آن وجود دارد. با استفاده از پرسش های :
چه چیزی ؟ و چه کسی؟
می توان فعل متعدی را تشخیص داد.
الکس چه چیزی را فرستاده؟ کارت پستال.
او چه چیزی را جا گذاشت ؟ کلید.
افعال لازم (intransitive)
این افعال نیز عملی را بیان می کنند، اما در این جملات مفعولی وجود ندارد.
مثال:
The train arrives (intransitive verb) at 3pm.
Susan lives (intransitive verb) on the east side of the city.
قطار می رسد (فعل لازم) در ۱۵:۰۰٫
سوزان زندگی می کند (فعل لازم) در سمت شرق شهر. ( سوزان در سمت شرق شهر زندگی می کند)
در بعضی حالات یک فعل می تواند هم لازم باشد و هم متعدی:
مثال:
She usually leaves (transitive) the books on the table.
The train sometimes leaves (intransitive) early on Sunday.
او معمولا کتابها را روی میز رها می کند.(متعدی)
قطار گاهی اوایل یکشنبه حرکت می کند.(لازم)
در مثال اول، رها کردن فعلی متعدی است، به دلیل آن که کار بر روی یک مفعول مستقیم (کتاب) انجام شده است. با این حال، در مثال دوم، ترک کردن فعلی لازم است و هیچ مفعول مستقیمی در این جمله وجود ندارد.
نکته نهایی در مورد اهمیت تشخیص افعال لازم و متعدی :
بنابراین باید تفاوت بین افعال متعدی و لازم را بدانیم. درک توابع مختلف از این دو فعل می تواند کمک شایانی در جلوگیری از اشتباهات گرامری، ترجمه های نامناسب و اشتباه صحبت کردن، داشته باشد.